مانی عزیز تر از جانممانی عزیز تر از جانم، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

برای مرد فردا............مانی

جالب انگیز

جالب انگیز هاااا هر وقت که شلوار یا شورتی که جیب داره پات کنم دست می کنی تو جیبت و با تعجب می گی:مامان نیست؟!؟وقتی می پرسم چی؟؟؟ جواب میدی پول.اولین بار تو نوزده ماهگی اینجوری درخواست پول کردی.منم  برای کثیف نبودن بهت پول نو می دم که بلافاصله مچاله اش می کنی و میذاری جیبت و گاهی هم کلید خونه رو بر میداری میری سمت در و با کشیدن دستگیره بازش می کنی وقتی می پرسم آقا مانی کجا؟جواب میدی:دد پنیر دوده(گوجه).نون. چند وقت پیش کاری رو که نباید ,انجام دادی و من حسابی شاکی شدم از دستت که یهو بی اختیار ولوم صدام رفت بالا نشستم روبروت (فیس تو فیس)وبا عصبانیت گفتم مانی مانی آخه چرا به حرف مامان گوش نمی دی؟؟؟ که یهو گوشت رو آوردی جلوی دهنم تا ...
19 مهر 1392

مطالب مفید

امروز داشتم یه مطلبی در رابطه با جابجایی می خوندم که به نظرم جالب اومد گفتم بذارمش اینجا تا مامانای دیگه هم  در زمان جابجایی برای کوچولوهاشون استفاده کنند: جابجا شدن و سازگاری کودکان همیشه باید در نظر داشت که توانایی کودکان در رویارویی با شرایط جدید خانواده متفاوت است.آنها نیاز به زمان برای سازگاری با محیط جدید دارند. اگر والدین به دیدی مثبت به جا به جا شدن بنگرند ,بچه ها نیز سریعتر خود را با محیط جدید وقف می دهند. سن کودک و بافت شخصیتی او تاثیری مستقیم بر رفتارها و عکس العمل او در برخورد با جابجایی دارد. برخی زودتر و برخی نیاز به زمان بیشتر برای سازگاری دارند.رفتارها و عکس العمل های آنها ناشی از رفتار والدینشان و مراق...
19 مهر 1392

روز جهانی کودک

امروز یه روزه خوبه,روز قشنگ کودک,تبریک می گم بچه ها : روز شما مبارک امیدوارم همه ی بچه ها در دنیایی سرشار از صلح و آرامش و آزادی زندگی کنند و از جنگ و ترس و اظطراب و تنش به دور باشند. آمین   و مهرگان نیز بر همگان مبارک         مانی قشنگم روزت مبارک ...
16 مهر 1392

بیست و یکمین ماهگرد

پسرم بیست و یکمین ماهگیت مبارک,سه ماه دیگه دو سالتم پر میشه میبینی چقدر زمان زود می گذره؟ یادمه وقتی که کوچیک بودم خیلی خیلی زمان دیر می گذشت باید کلی انتظار می کشیدیم تا یه سال سپری شه ولی الان خیلی خیلی زمان زود می گذره مانی جونم تو بیست و یک ماهگی می تونی کلی کلمه ی درست بگی و کلی کلمه ی بامزه مثل شکم که بهش میگی شمک.یا ای بابا بازم اومدم برات بنویسم و از خاطرم رفت یا وقتی که دلت بغل می خواد میای و می گی مامان ببل...یا جمله های جالب مثل مانی ترسیدی!وقتی از چیزی بترسی می گی مانی ترسیدی.دیروز ناخنم کمی پوستت رو خراشید و رو به من گفتی:مامان پام درد,کلی دلم ریش ریش شد و سریع رفتم ناخنم رو گرفتم.وقتی یه بار صدام می کنی و ...
10 مهر 1392

بازم یه مروارید دیگه

تقریبا یه هفته پیش دهمین دندونتم در اومد (دومین دندون آسیاب) حالا امروز بازم یکی دیگه ,نه به اون مدت طولانی که دندونات قصد بیرون زدن نداشتن نه به حالا که... تا الان یازده تا دندون داری خوشگلکم مبارکت باشه دیر در اومدن دندون هم خوبه هم بده,خوبیش دیرتر خراب شدنشه  خصوصا با این قطره های آهن خارجیش هم کمی سیاه می کنه و لی بدیش اینه که وقتی دیگه به سنی میرسی که بتونی غذای سفره بخوری بدون دندون کمی سخته مانی هم همیشه تموم خوراکی ها رو با دندونا جلوش می جویید مثل موش موشی از خوردن یه سری چیزا هم که نیاز به جویدن بیشتر داشت شونه خالی می کرد بعد یه مدت تازه متوجه شدم که خب حق داره بچه بدون دندون آسیاب خوردن یه سری چیزا سخته و ...
7 مهر 1392

آتلیه ی مامان و بابا(2)

گهگاهی از این آتلیه بازی ها می کنیم تا هم لذت ببریم هم بازی کنیم هم وقت بگذره البته خوش بگذره ادامه ی مطلب: داللللللللللی ببعی اااااااااااه مانی کارت اشتباست,پس چرا پشتت به ماست؟؟؟ ببعی چرا تو دست و پایی؟؟ همین که گفتم بریم حموم دویدی اتاقت و پودر رو برداشتی و بعد دراز کشیدی رو زمین و شروع کردی به پودر زدن البته باز جای شکرش باقیه آخه سری قبل شامپو رو برداشتی و تا من متوجه بشم نصفش رو تو اتاقا روی فرش و سنگ خالی کردی...امان از دست تو وروجک بعد حموم هم آقا هوس شیر موز کرد:مانی چی می خوری؟شی مو اینجا هم مثل دوستت متین داری از لباسشویی بالا میری البته فعلا تو همین م...
7 مهر 1392

این روزهااااا

این روزها خیلی خوشگل ابراز احساس می کنی مثلا می گی باباتی(بابایی) دوست.یعنی دوست دارم بابایی. یه وقتایی هم شروع می کنی به چرخیدن دور خودت و بلند و با  دستای گره کرده تو آسمون و کلی هیجان می گی باباتی(بابایی)من من,باباتی من من و بعد می ری سمت بابایی و می بوسیش این روزها خیلی کنجکاوتر شدی عزیزم دوست داری هر چیزی رو خودت امتحان کنی همچنان کارهای پر خطر می کنی مثل دست زدن به سیم و برق و. .. تازه از علاقه ات به آب بازی هم کم نشد که هیچ بیشترم شد و همون روند رو ادامه میدی آب و لیوان و آتوش(قاشق) و یه لیوان اضافه . علاقه ات به لگو بازی هم زیاد و زیادتر شده تازه از سطلش هم برای دسترسی به روی اپن استفاده می کنی این روزها یه رف...
6 مهر 1392
1